سرباز راه برده به باروی دشمنم
- سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۰، ۰۹:۳۶ ق.ظ
یک نیمه از بلورم و یک نیمه آهنم
دستت رسیده است به آغوش گردنم
بازوی مرگ بالش بیخوابی من است
سرباز راه برده به باروی دشمنــــــــم
مابین این جماعت آهــندل لجــــوج
ماننـــــد کاه رفتـــه به انبار ســــوزنم
دالم که باب پنجۀ من یال کوههاست
قانع نکـــردهاند به یک مشت ارزنم
از آن زمان که مهـــر تو افتاده در دلم
آن ذرّهام که طعنه به خورشید میزنم
- ۰۰/۱۱/۲۶