با خودم گفتم به تو نزدیک چون پیراهنم
استکانت را زدی بر استکان دشمنـــــــم
مثل جامِ خورده بر دیوار خُــردم کردهای
گرچه عمری فکر میکردم که کوه آهنم
قسمتم از دوستان و دشمنان چاه است؛ چاه!
نیمهای از رستمم، یک نیم دیگـــر بیژنـــم
چشمهایت، شانههایت، موج موهایت کجاست؟
بعـــــــدِ تو تنهاتـــــرین دیوانۀ دنیا منـــم!
ناامید از آسمان، سرخورده از دنیای خاک
با امید دل بریدن پیله بر خــــــود میتنـــم
تیـــــغ ابرو را بیاور تا ببینی با چه شـــــوق
آستیــــنم را برای مـــــرگ بالا میزنــــم