مجید عزیزی‌هابیل

(هیچ عمیق)

مجید عزیزی‌هابیل

(هیچ عمیق)

هیچ؛ یعنی جای خالی بعضی چیزها

بعضی هیچ‌ها آنقدر عمیق‌اند که همه چیز آدم را غرق می‌کنند...

پیوندها

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

اگر به خانه ی من آمدی چراغم را...

اگر به خانۀ من آمدی چراغم را

ببر که بی تو شبم با چراغ روشن نیست

بغیر کهنگی چند لایه تاریکی 

در این اتاق کسی غیر سایۀ من نیست

بدون روزنۀ کوچکی به منطق نور 

تمام روز و شبم را سیاه می‌پوشم

شبیه خاطرۀ یک تمدن خاموش

در عمق حافظۀ غارها فراموشم

فروغ زندگی بی‌ستاره‌ام بودی

بدون بودن تو هرچه داشتم کم بود

دو چشم خونی در غم شناورم بی تو

چکیدۀ همۀ اشک‌های عالم بود

هنوز سهم من از چشم‌های بدمستت 

از آسمان شب چند ساله‌ام پیداست

شراب خمره‌شکن توی جام چشمت بود

«عیار مستی من از پیاله‌ام پیداست»1

مرا به دست خودم دادی و خراب شدم

که هرچه برده‌ام از تو بجز شکست نبود

صدای خنده اگر از شبم به گوش رسید

بغیر قهقهۀ شحنه‌های مست نبود

صدای پای کسی که گذشته بود از من

صدای ریختن سقف بی ستونم بود

پناه بردن از زندگی به شعر و سکوت

شکستن یخ دریاچۀ درونم بود

شبیه خواب پس از گریه، خسته از همه چیز

پناه برده‌ام از تو به بیت‌های سیاه

به حسّ سرکش شعر از شقیقۀ کلمات

به مغز یخ‌زده و بی‌جنون دانشگاه

به درک ناقص من از شراب قرن ششم

به هرکجا که نبودی و بوی مویت هست

به عشق تُرک نگاهت سیاه‌مست شدم

اگرچه مُفتی عقلم خُم ِ شراب شکست

که ریشه‌های شبم توی چشم‌های تو بود

که از تو بود که ایمانِِ عقل شک برداشت

که از خمار شرابت سرم به دُور افتاد

که از بخار شرابت سرم تَرَک برداشت

تو شعر بودی و من عاشقانه در بندت

همیشه وزن تو بر شانه‌های عقلم بود

دلم جزیرۀ دلتنگ بی تو نامسکون

سرم طویلۀ دیوانه‌های عقلم بود

فروختند تو را تاجران سکّه‌پرست

فروختند تو را و شریک گرگ شدند

حواریّون تو در غارها تمرگیدند

سکوت کردی و بوزینه‌ها بزرگ شدند

منم که شعر و سکوت و جنون و تنهایی

نشانه‌های حیات جنینی‌ام بودند

خطوط درهم شلّاق و بخیه‌های تنم

شناسنامۀ بی‌سرزمینی‌ام بودند

صدای خستۀ نُت‌های وحشی باران

پر از تو بود که این خانه خیسِ تب باشد

سکوت کن که تپش‌های این شب بی‌روح

صدای رد شدن پاسبان شب باشد...


.....................


1-صائب:    ز کاسۀ سر منصور باده می‌نوشم

عیار حوصله ی من ز ساغرم پیداست