دارم خماری میکشم ترکم کنی شاید
- پنجشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۶:۱۳ ب.ظ
اینجا بغیر از تخم بیحاصل چه میکارند؟
این ابرها با هرزگی عمری است میبارند
مستم، خمارم، حاصلی از تاک و تریاکم
تا شاعران از وصف چشمت دست بردارند
رقص رهای بید و قوس موج گندمزار
از آبشار مست موهای تو سرشارند
دارم خماری میکشم ترکم کنی شاید
این فکرها دست از سر من برنمیدارند
با تیغ اخمت سر بزن از بیسر و پاها
ای کاش یک لحظه مرا جای تو بگذارند
با گریه از من یاد خواهی کرد، خواهی دید
یک روز میفهمی که اینها مردمآزارند
گفتی نمیخواهی مرا، خندیدم و گفتم
دیوانهها دیوانهها را دوست میدارند
- ۹۷/۰۱/۱۶